پس از رحلت پیامبر(ص)، اتفاقات تلخی رخ داد و مسلمانان روزهای سختی را به چشم دیدند. غیر از غصب حکومت و خانهنشین کردن کسی که پیامبر اسلام به ولایت او تصریح کرده بود، فدک که رسول خدا به دخترش بخشیده بود را نیز غصب کردند.
در چنین فضایی بیان انحرافات خلفا از مسیر اسلام بسیار سخت بود، ولی حضرت زهرا(س) با خطبه فدکیه و بیان محورهای مختلف در آن به شفافسازی و افشای ظلمها پرداختند تا اعتراض به غصب فدک به معنای دنیاطلبی اهل بیت(ع) تلقی نشود و تنها بهانهای باشد برای بیان معارف الهی و حقایق تاریخ.
در گفتوگو با زهرا دلاوری پاریزی، استاد حوزه و دانشگاه و مدیر دفتر انجمن کلام حوزه در جامعه الزهرا(س)، به بررسی بخشهایی از خطبه فدکیه پرداخته ایم که در ادامه میخوانید.
خطبه فدکیه از جمله آثار گرانقدری است که در دفاع از ولایت بیان شده است. سند این روایت تا چه اندازه معتبر است و در چه منابعی نقل شده است؟
صحبت کردن در مورد حضرت زهرا(س) در توان کسی است که مقام و عظمتشان را درک کرده باشد؛ ایشان در روایات به لیلهالقدر تشبیه شدهاند. خداوند در سوره قدر فرموده است: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴿۱﴾ وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ﴿۲﴾ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ.» خداوند در این سوره خطاب به پیامبرش فرمود که تو نمیدانی لیله القدر چیست و از هزار ماه برتر است و در آن شب ملائکه و روح تنزل مییابند. با این وصف قطعاً توان فهم و تحمل مفهوم و محتوای لیلهالقدر را نداریم. حضرت فاطمه(س) همانند لیلهالقدرند و شخصیت ایشان برای افراد معمولی قابل درک نیست. لذا آنچه میگوییم و میشنویم قطرهای از دریای بیکرانه معرفت آن حضرت است که بخشی از آن در خطبه فدکیه تجلی یافته است و قطرهای از عظمتشان را نشان میدهد. ایشان فرزند و پدر را از دست داده و همسرشان خانهنشین شده و اصحاب پیامبر(ص) به آرمان پیامبر خیانت کرده بودند و در چنین شرایط بسیار سختی فصیحانه سخنوری کردند و در قالب خطبهای به موضوعات اعتقادی پرداختهاند.
خطبه فدکیه در منابع و مصادر اولیه اهل سنت و شیعه نقل شده و اولین و قدیمیترین کتابی که آن را نقل کرده «بلاغات النساء» احمد بن ابی طاهر مروزی است که در سال 204 تا 280 ق حدود زمان امامین عسکریین میزیست. همچنین علی بن عیسی اربلی در کشفالغمه از کتاب «سقیفه ابوبکر» از احمد بن عبدالعزیز نقل کرده است. همچنین ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهجالبلاغه اسناد معتبر و متعددی را برای این خطبه ذکر کرده و آورده است که من از منابع شیعه استفاده نکردهام. شیخ صدوق در عللالشرایع بخشی از خطبه و در کشفالغمه همه خطبه را آورده و از نظر سند و محتوا منقول از ایشان است. شهید صدر نیز یکی از بهترین کتب را درباره این خطبه نوشته است.
خلیفه اول فدک را، که پیامبر(ص) به حضرت زهرا(س) بخشید، جزو اموال عمومی اعلام کرد که غصب آشکار حق آن حضرت و اهل بیت(ع) بود و حضرت به بهانه آن به همراه تعدادی از زنان برای احتجاج با خلیفه اول به مسجد پیامبر(ص) رفتند و این خطبه را ایراد کردند که در آن زمان ساختارشکنی محسوب میشد و به بیان معارف الهی و اعتقادی در چند بخش پرداختند و معترض غصب ولایت علی(ع) و فدک شدند.
گفتید که حضرت در این خطبه به مباحث اعتقادی پرداختند. بیشتر چه نکات معرفتی مورد نظرشان بود؟
این خطبه شامل چند بخش است که مکتب و مکتبخانهای اعتقادی است. آن حضرت خطبه را با حمد الهی شروع و توحید و بعد نبوت عامه را مطرح کردند و وارد بحث نبوت خاصه پیامبر(ص) شدند و درباره امامت و ولایت حضرت علی(ع) بحث کردند و با اشاره به حوادث بعد از رحلت رسولالله(ص) و ارتداد بیشتر افراد به موضوع قیامت پرداختند. در واقع از توحید تا معاد را مورد توجه قرار دادند.
خطبه را با حمد و ثنای الهی و شکر بر نعمات آغاز فرمودند: «اَلْحَمْدُللَّـهِ عَلی ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلی ما اَلْهَمَ، وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها، وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها، وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها، جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَأی عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراکِ اَبَدُها، وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّکْرِ لاِتِّصالِها، وَ اسْتَحْمَدَ اِلَی الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها، وَ ثَنی بِالنَّدْبِ اِلی اَمْثالِها.»
انسان با خواندن این فراز از خطبه به یاد سخنان امام حسین(ع) در گودال قتلگاه میافتد که فرمودند: «الهی رضا برضائک» یا این آیه قرآن کریم «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَی جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» به ذهن متبادر میشود؛ یعنی حمد و ثنای الهی جزء فضایل نهادینه شده در وجودشان است که در سختی و خوشی و هر زمان و مکانی در وجودشان جاری است؛ «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.»
بعد از نعمتها یاد کردند، زیرا «وَذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَی تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ»؛ ایشان از مواهبی که خدا به انسانها و بندگانش داده، که شامل ارسال رسل و انزال کتب است، یاد و تأکید میکنند که شمارش این نعمات از توان انسان بیرون است، کمااینکه سعدی گفته: هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون برآید مفرح ذات.
خداوند نعمتهای بینهایتی را ارزانی داشته و وعده داده است که اگر شکر کنید، نعمتهایتان را زیاد میکنم و این نعمات از شمارش بیرون است. اگر انسان همه زندگی خود را به یک سجده شکر بگذراند باز هم کم است. نعماتی که انتهای آن از ادراک انسان بیرون است و خدا انسان را برای این شکرگزاری فراخوانده است همچنین دعوت کرده است او را حمد کنند و تشویق فرموده است ثنای او را بگویند و این ثنا و حمد باعث اتصال به ساحت حضرت رب است و آیا در این صورت «هل جزاء الاحسان الا الاحسان»؟ آیا پاداش نیکی چیزی جز نیکی و شکر خداست؟
در آغاز سخن آن حضرت ارجاع به توحید موج میزند که نشان اهمیت توحید و عمق و سعه وجودی و توحیدی ایشان است.
ایشان به توحید شهادت میدهند و میگویند که خدایی جز خدای یگانه نیست و یکتاست (اشهد ان لا اله الا الله...) و شریکی ندارد و بعد فرمودند: «کلمه لا اله الا الله کلمه جعل الاخلاص تاویلها»؛ تأویل کلمه لا اله الا الله، اخلاص است که این سخن معطوف به فرمایش حضرت امیرالمؤمنین(ع) است که فرمودند: «اول الدین معرفته و کمال معرفته التصدیق به و کمال التصدیق به...» تا جایی که فرمودند: «و کمال التوحید الاخلاص به.» در اینجا به سنجش و معیار توحید یعنی اخلاص اشاره کرده است؛ یعنی تا کسی به ما نگریست از رفتار و گفتار ما متوجه شود که چنین فردی ظاهر و باطن و گفتار و رفتار او یکسان است و نفاق و شرک در او وجود ندارد. در حقیقت ثمره این اخلاص، توحید عملی انسان است. در ادامه به این حقیقت اشاره کردند که خداوند کلمه لا اله الا الله را به صورت فطری در وجود انسانها قرار داد. «و ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها»؛ قلوب را به این کلمه متصل کرده است.
در بحث فطرت سه نظریه وجود دارد و گفته میشود انسان خداشناس متولد میشود یا خداگرا یا امکان شناخت خدا و گرایش به سمت خدا را دارد و غیر از اینکه انسان فطرتاً اینطور است، همزمان راه شناخت خدا را در عقل و فکر انسان هم گذاشتهاند. «انار فی الفکر معقولها»؛ انسان اگر عاقلانه فکر کند میفهمد که این جهان میتواند فقط یک خدا داشته باشد و دو خدایی باعث بهم ریختگی و تشتت نظام است.
حضرت در ادامه خطبه به توصیف صفات خدا پرداخته است؛ خدایی که قابل مشاهده و دیدن با چشم نیست و زبان از بازگویی صفات او الکن است و اگر کسی چیزی هم میگوید در حقیقت همان وهمیات است وگرنه خدا پاک و منزه است از اینکه توصیف شود: «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ»؛ قصور زبان از توصیف خدا شاید معطوف به اسم الله اکبر است؛ الله اکبر یعنی خدا بزرگتر است، ولی خدا بزرگتر از چیست؟ آیا بزرگتر از کوه و دریا و آفرینش و همه چیز است. امام(ع) فرمودند خداوند بزرگتر از آن است که به وصف درآید. در ادامه فرموده که خلق الهی بدیع است و خداوند همه چیز را خلق کرد، بدون اینکه مادهای از قبل وجود داشته باشد. برای انسانها هم از خلاقیت و خلق استفاده میکنیم، ولی خلق ما کجا و خلقت الهی کجا؟ نهایتاً از ترکیب اجزایی، یکسری موادی درست میکنیم که هنر و خلاقیت است، ولی خدا بدون اینکه ماده باشد جهان را آفریده است. بعد فرموده خداوند همه اینها را با اراده و مشیت خود خلق کرد.
چه دلیل داشت که آن حضرت از ابتدا به تبیین معارف اعتقادی و سپس به انحراف خلیفه در غصب فدک پرداختند؟
آن حضرت ریشه همه انحرافات را در خروج از مسیر توحید، نبوت، معاد و فراموشی آن میدانند. لذا این معارف را به مردم یادآوری کردند تا قلبهای زنگار گرفته و بیمار بیدار شوند. البته خفقانی که غلبه یافته بود اجازه نداد تا افراد چندانی با خاندان اهل بیت(ع) همراه شوند. به همین دلیل سرنوشت جهان اسلام به مسیری رفت که همه از آن مطلعیم.
این روزها و با تبلیغ برخی افکار الحادی و بروز مشکلات در جوامع، گاهی نسل جوان اعتراض میکنند که چرا خدا ما را خلق کرد؟ پاسخ شما بر اساس محتوای این خطبه شریف چیست؟
اگر به خلقت خود معترضیم، میتوانیم بگوییم چون خدا دوست داشت انسان را آفرید و چون خدا تو را دوست داشت آفرید تا وارد این عالم شوی و به کمال برسی. خدا بدون اینکه از کسی کمک بگیرد و حتی خلقت برای او فایده داشته باشد، انسان را خلق کرد. من نکردم خلق تا سودی کنم/ بلکه بر بندگان جودی کنم.
برای اینکه خود را به خلق بشناساند انسان را آفرید تا به انسان هشدار دهد که این سفره پهنشده در عالم بیدلیل نیست. براساس قاعده عقلی، انسان شکر منعم و وجوب عقلی دارد و میفهمد که در برابر خوبی دیگران باید نیکی کند و پاداش نیکو بدهد. وقتی انسان وارد عالم شود، میبیند که سفرهای به این وسعت وجود دارد و میگوید چه کسی آن را آفریده است؟ به دنبال صاحب سفره میگردد تا از او تشکر کند، کمااینکه وقتی کسی به ما مهربانی و نیکی کرد تشکر میکنیم و اگر مهمانی دعوت شدیم، چندین باره از صاحبخانه قدردانی میکنیم و چنین عالم بزرگی شایسته تشکر نیست؟
انسان وقتی فهمید که آفرینندهای هست به دنبال معلم و راهنما میرود تا مسیر درست زندگی را تشخیص دهد؛ کسانی که از سوی خدا آمدهاند و فطرت و عقل سالم هم آنان را میپذیرد. البته این دعوت باید یکسری تضمینهایی داشته باشد. لذا فرمود: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»؛ ما همه چیز را به تو گفتیم و تو دوست داری شاکر باش یا کافر. تأکید میفرماید که اگر شاکر باشی علاوه بر اینکه به نفع توست، من هم این پاداش را اضافهتر به تو خواهم داد و اگر معصیت کنی، علاوه بر آثار بد وضعی که در دنیا دارد عقاب آخرت را به دنبال دارد.
بعد در خطبه پس از اینکه به بحث توحید و نبوت میپردازد، تأکید میکند که انبیا سخنانی را مطابق با فطرت و عقل میگویند تا پیروانی را بیابند و به همین دلیل در طول تاریخ مردم کمکم به انبیا اطمینان پیدا کردند و دیدند که مناسک و شعائر و کتبی را که پیامبران آوردهاند برای زندگی خود آنها بهتر است و باعث میشود که انسان زندگی بهتری را در مقایسه با سایر موجودات داشته باشد.
گفتوگو از علی فرجزاده
انتهای پیام
نظر شما